h.com].pdf برای دانلود سه اثر داستان کوتاه زیبا به واژه ی ابی رنگ ابتدای همین جمله در اغاز پست کلیک نمایید.
دانلود رمان pdf بروی لینک مستقیم زیر کلیک کنید کاملا رایگان شین براری صیقلانی دانلود رایگان رمان
h.com].pdf برای دانلود سه اثر داستان کوتاه زیبا به واژه ی ابی رنگ ابتدای همین جمله در اغاز پست کلیک نمایید.
دانلود رمان pdf بروی لینک مستقیم زیر کلیک کنید کاملا رایگان شین براری صیقلانی دانلود رایگان رمان
وسط کوچه همسرش را میبـ ـوسید آنوقت به من که میرسید حجب و حیایش گل میکرد... -سودا؟حالت خوبه...؟
آیلار نیم نگاهی به صورتم میندازد و همانطور که دستش را دور شانه ی سودا حـ ـلقه میکند، میگوید..
امیر: جلوی پایشان ترمز میزنم... همانطور بی حس مردمک چشمهایم را روی صورتشان میچرخانم..
آن قدر هول شده ام که نفهمیدم پابه خانه ی امیر کامیاب گذاشته ام و بدون آنکه بدانم آن دختر کیست و درخانه ی کامیاب چه میکند نبضش را میگیرم...
دستی را که روی کتفم مینشید پس میزنم و با غیظ به چهره ی نگرانش نگاه میکنم... -تو اینجا چیکار میکنی…؟
صدای بسته شدن در راکه میشنوم نفس راحتی میکشم...انگار رفته است! -شهرام خندت واسه چیه…؟میدونی که اعصاب درست درمون ندارم حرفتو بزن میخوام بخوابم! صدای خنده اش قطع میشود ومن میتوانم چهره ی جاخورده از لحنم را تجسم کنم..
صدای زنگ در بلند میشود...دست های مشت شده ام را از روی میز برمیدارم و برای آخرین بار به آینه ی مقابلم نگاه میکنم...سیاهی چشمانم برق میزند...مثل تمام وقتهایی که طعمه ی مناسب جلوی چشمانم تاب میخورد...اینبار دختر یکی از سرمایه گذاران ب
رشت این شهر خیس، سمت رودخانه ی زر ، در پیچ و خم محله ی ضرب ، درون باغ هلو
سکوت سکوت ، صدای مضطرب و لرزان افکارم، کاملا عجین شدم با خودم، خسته از سه وعده تجاوز ، تشنه ی مرگ و رهایی روحی بیقرار از کنج اسارت این قفس و تنم....