ادبیات داستانی فارسی با ماهنامه ادبی چوک اوخت گرفته و اینبار برای نخستین بار است که طی 120 نسخه ی چاپ شده از این ماهنامه به مقوله ای عجیب یعنی، پیشگویی، پرداخته شده.
در ادامه به مصاحبه اختصاصی ماهنامه چوک با نویسنده جوان ایرانی پلی خواهیم زد و پای گپ و گفتگوی آنان خواهیم نشست. .
و اما پیشگویی
...دریافت
حجم: 5.12 مگابایت
. ادامه :
باور به نیروی جادویی نهفته در اجزاء هستی امری است که تنها به بشر بدوی در دوران کهن متعلق نبوده است و انسانها در طول تاریخ تا به امروز همواره به جانمند انگاری1 و طلسم2 معتقد بودهاند. از زمانهای بسیار دور، انسان میپنداشته است بعضی از اجسام، حیوانات و اجرام سماوی قدرتی نهفته دارند؛ زیرا با دانش ناقصاش امکان شناخت قوانین علمی حاکم بر جهان را نداشته است. لذا بهناچار برای توجیه یا یافتن علت و درمانی برای ناگواریهای زندگی، یا مانعشدن از آنها، باور به دخل و تصرف قدرتهای ناشناختۀ جادویی بر زندگی روزمره را در ذهن خویشتن بارور ساخت و خود را به تطبیق امور ریز و درشت زندگی با چنان باورهایی ملزم کرد. در ایران باستان و درپی آن در ادیان ایران پیش از اسلام، مانند سایر ادیان بسیاری از باورهای خرافی زیر سایۀ دین، رنگ مشروعیت به خود گرفته بودند و باور به تأثیرات ستارهها و سیارات بر روزها و سالها و انواع فال و طالعبینی امری متداول بوده و گاه بهعنوان پارهای از مناسک دینی ترویج میشده است. در این پژوهش با بررسی متون ایرانی دورۀ میانه، انواع پیشگویی بررسی خواهد شد، ازجمله پیشگویی بهوسیلۀ الهامات، تأثیرات ستارگان و سیارات بر روزها و سالها و باید و نبایدهای روزها، و متون فال و طالعبینی برگرفته از کتاب خطی فالنامۀ زرتشتی شامل: فال اعداد 1-5، فالنامۀ جاماسب حکیم و فال انامل. بدینترتیب، تأثیر شگرف باور به جادو در هر لحظه از زندگی مردم ایران پیش از اسلام مشخص میگردد. اما اینک با موردی جدید و سبکی جدید روبرو هستیم که میتوان آنرا به پیشگویی تصادفی توسط الهامات طبقه بندی کنیم. البته اگر گفته های فرد مورد نظر را صادقانه بپنداریم. قضاوت با شماست اما از دیدگاه عقل سلیم میتوان با نوع گفتمان ذیل به صداقت بالای نویسنده پی برد و اینکه جوان ناخواسته به شکل تصادفی با پیروی از احساسات و حالات درونی اش الهاماتی را داشته و نادانسته آنان را در یک اثر ادبیات داستانی بلند بکار برده و چاپ نموده سپس با گذر زمان بعد از چند سال یک به یک تعبیراتی از نوشته ی او رخ داده که همگان را متعجب نموده.
حال با بازنشر قسمت هایی بریده از چکیده ی مصاحبه مجله چوک با یک نویسنده خلاق، شما را از چند و چوند ماجرا آگاه میسازیم..
ماهنامه ادبی چوک شماره 123 صفحه 39 خط سوم از ستون وسط
مصاحبه گر ؛ خب یعنی شما میفرمایید که اینطور نبوده و هیچ پیشگویی از جانب شما در اثر داستان بلند پستوی شهر خیس انجام نشده؟
نویسنده؛ دقیقا همینطوره. در کل داستان بلند شما حتی یکبار هم به واژه مرکب، پیشگویی، بر نخواهید خورد. بلکه تنها یکی از کاراکتر های اصلی اثر بنام نیلیا در عالم بین هوشیاری و خلسه گیر میکند و گاه هزیان هایی بی سر و ته میگوید و..... خب تقصیر من چیست که دو سه سال پس از چاپ اثر توسط نشر رستگار گیلان حوادثی همانند هزیان های آن کاراکتر رخ داده!
مصاحبه گر؛ این میان اشتباه و یا خفتی نبوده که ما دنبال تقصیرکار باشیم جناب آقای براری. بلکه ما قصد آن را داریم که کمی بیشتر برایمان از توقیف اثر و پیشگویی های عجیبش بگویید.
نویسنده؛ قربان من نمیدانم شما واقعا از جانب مجله ادبی دارید تماس میگیرید یا که باز از جانب دوستان بالا دستی و سازمانی ا*ل*ع*ت هستید ، در هر صورت بنده مجاز به ابراز نظر پیرامون گمانه زنی های بی پایه و اساس درباره هزیان های بی سر و ته یکی از کاراکتر های داستان بلند پستوی شهرخیس نمیباشم
مصاحبه گر؛ خب کاراکتر که خودسر و مستقل نبوده و شما خالق اون کاراکتر و اون پیشگویی ها در قالب یک اثر داستان بلند ناب و گیرا هستید.
نویسنده؛ واقعا؟ شما مگه اثر رو خواندید؟ بنظرتون خوب بود؟
مصاحبه گر؛ البته. جناب براری عزيز و گرامی بنده برای بار سوم خدمتتون عارضم که اینجانب مریم ریاحی سردبیر و ستون نویس مجله الکترونیکی چوک هستم، و در شماره جدیدمون قصد داشتیم به شما و اثر شما پلی بزنیم و از پیشگویی های انجام شده در هزار پستوی اثر نقل کنیم . بنابراین بنده با زحمت بسیار شماره آی از شما بلطف هنرکده سروش پیدا کردم و اکنون مزاحمتون میشم.
نویسنده؛ چه جالب من تمام نسخه های pdf ماهنامه خوبتون رو مطالعه کردم. واقعا شما الان خودتونید؟ یعنی منظورم اينه که شما خانم ریاحی هستید؟
مصاحبه گر ؛ بله.
نویسنده؛ خب بنده در خدمتم .
مصاحبه گر ؛ برگردیم سر اصل مطلب. شما کماکان سر موضع خودتون ثابت قدم هستید و منکر پیشگویی میشید
نویسنده؛ صد در صد
مصاحبه گر ؛ خب وقتی شما مینویسید در قسمتی از کتاب که ؛ تاس انداخت و تاس یکی سال 9 نشست و دیگری هشت، تقویم به چله نشست که پیر سرباز دیار هجرت کرد سوی نور و در خونخواهی این شهادت ، هفت سفیر پولادین به مرکز دشمن فرود آمد ولی سوتفاهم بزرگ در آسمان در راه بود، جای زخم دشنه ای که قصد دفاع از وطن داشت بر پیکر و تن خویش فرود آمد و زمانه بر این زخم ناخواسته نمک پاشید.
توقع دارید چه برداشتی توسط مخاطب از این پااراگراف بشه؟
نویسنده خنده وار ؛ عجب پاراگرافی رو انتخاب کردید شما . من نمیدونم تا برسه مخاطبش کی باشه. شما خودتون سردبیر یک نشریه ادبی هستید ، شما بفرما چه برداشتی دارید؟
مصاحبه گر ؛ خب معلومه وقتی تاس نه و هشت بیاد یعنی سال 98 در ضمن کدوم تاس توی دنیا 9 و هشت داره؟ بگذریم. سپس میفرمایید در اثرتون که تقویم به چله نشست یعنی زمستان سال 98 . و بعد منظور از هجرت سرباز پیر جناب سردار سلیمانی و شهادت ایشان هست و سپس هفت سفیر پولادین هم به موشکهای ایران در انتقام از دشمن اشاره داره که به مرکز السعد نیروهای آمریکایی اصابت کرد و سپس هم که سوءتفاهم بزرگ یعنی اصابت موشک به اشتباه با هواپیمای مسافری در آسمان ایران. آیا غیر این است؟
نویسنده ؛ خب حالا منظور؟
مصاحبه گر؛ خب آخه جناب براری شما چگونه در سال 1395 چنین حوادثی رو پیشاپیش نوشتید که در سال 98 رخ داده؟ آیا این پیشگویی نیست؟
نویسنده ؛ خب میشه به نحوی اینگونه به ماجرا نگاه کرد و اسمش رو به اشتباه پیشگویی گذاشت.
مصاحبه گر؛ چرا صادق نیستید جناب شین براری
نویسنده ؛ توقع دارید چه بشنوید از من؟ دلتون میخواد ادعای کذب کنم و بگم اینا پیشگویی بوده؟ وقتی نبوده چطور بگم بوده؟
مصاحبه گر؛ خب اگر نیست پس بهش چه باید گفت؟
نویسنده؛ ببینید من تنها یک شخص خیلی معمولی هستم که بی نهایت از اینکه فرد پر مدعایی باشم نفرت دارم، من حتی نویسنده هم نیستم و فقط از سر بیکاری چیزهایی نوشتم . و این کار رو تمام زندگیم تکرار کردم و واسه دل خودم نوشتم و بعد از چاپ اثر در سال 95 من خودم از اینکه هزیان های چرت و پرت کاراکتر نیلیا قراره تبدیل به پیشگویی بشه بیخبر بودم و از همه بیشتر حیرت کردم و تا 13 مورد اول از تطابق نوشته ها و تعبیرشون در عالم واقعیت حاضر به قبول اینکه یه خبرایی هست نبودم. و همه چیز رو محصول یک سوتفاهم و تصادف و شانس میدیدم. اما بعدش دیگه فقط مات و مبهوت شدم و منتظر تعبیر ها یکی پس از دیگری صفحات روزگارم رو ورق زدم ...
مصاحبه گر؛ بیشتر توضیح بدید لطفا. بفرمایید منظورتون از اینکه فرمودید ؛ فهمیدم یه خبرایی هست" چیه؟ چه خبرایی یعنی؟
نویسنده ؛ ببینید چجوری براتون شرح بدم تا روشن باشه..... مثلا من در پاراگرافی نوشته بودم که نیلیا تشنج میکنه و شروع به هزیان گویی میکنه و میگه ؛ باغبون پسته های خندان رفسنجان فرحناک شنا میکنه که عمق استخر قد دریا میشه و باغبون هجرت میکنه سوی نور." من به هیچ وجه نمیدونستم که قراره فوت و مرگ جناب رفسنجانی در استخر فرح بوقوع بپیونده و از اینکه چنین شباهتی بین هزیان های کاراکتر جذاب نیلیا به سیر وقوع حوادث کشور و دنیا وجود اومده شگفت زده ام. مفهوم شد. من خودم بيخبرم. من فقط از نجوای درونم پیروی کردم و اونا رو نوشتم هیچ قدرت و برتری نسبت به عوام ندارم . باور کنید.
مصاحبه گر ؛ جناب براری پیشگویی های چاپ شده در اثرتون از مرز هفتده مورد هم گذشت. و من تمام این مکالمه رو با اجازه تون در ماهنامه این نسخه از چوک نشر میکنم و قضاوت با مخاطبین، ممنون از پاسخ های صریح و شفاف و بی ریاح تون. مریم ریاحی سردبیر مجله الکترونیکی ادبیات داستانی چوک
چرا پس پیشگویی راجع به اوایل تقویمی که نیلیا ازش بعنوان تقویم چهارده دو صفر یاد کرده در صفحه ۲۰۸ هیچ مطلبی نمیزارید . میترسید غلط در بیاد؟
ایا منظور مجری سابق صداسیما سرکار خانم آزاده نامداری هستش؟
ایشان از تلویزیون مگه اخراج شدن؟ واسه چی؟
یه نکته ، محال ممکنه چنین اشاراتی بشه غیر مستقیم و اون طرف از اون نویسنده شکایت نکنه .
شانس اورد کتابش سال ۹۵ توقیف شد