داستان کوتاه

داستان کوتاه

داستان کوتاه

داستان کوتاه

داستان کوتاه

ادبیات داستانی فارسی
داستان کوتاه
داستان بلند
رمان
رمان عاشقانه
عاشقانه
نویسندگی خلاق
Lovely story
#داستان_کوتاه #رمان-عاشقانه #رمان-مجازی #رمان-رایگان

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • 26 September 23، 20:38 - نویسندگی خلاق
    عالی
  • 24 September 23، 16:47 - داستان کوتاه ادبی
    عالی ی

سایر بستگانش
هم کلامی با جوان بستری در تیمارستان شفاه رشت
با نام رضا
تحصیل کرده
باسواد
ولی بی ثبات و بی حوصله و خلا تمرکز عیان در او.
بخاطر این همکلامی و ضبط صدای صحبتمون هیچ تقاضایی از من نکرد غیر از اینکه چند تا سوال پرسید ازم ؛
تو پلیسی؟
● نه
خبرنگاری؟
●نه
پس فوضولی؟
● تقریبا درست حدس زدی . نویسنده ام . و شنیدم شما جوانی باسواد و متفاوت هستی خواستم با شما همکلام بشم شاید چیزی یاد بگیرم ازتون. اسمتون رضا بود درسته؟
اسم خودت چیه نویسنده؟.
● من شهروز هستم. میخوای برات از بیرون چیزی بخرم و بیارم برات ؟
نه_ نمیزارن کمپوت رو کسی با قوطی بیاره داخل. چون میگن سرش تیزه و خطرناکه و ماها دیوانه ایم و خطرناک . میدونی که چی میگم.....؟ اینجا همه ملاقاتی دارن و براشون سیگار و کمپوت میارن خانوادشون . اما خب من واسه خودمو میدم به اصغر چون خیلی دلم براش میسوزه ، هرگز ملاقاتی نداره و برعکس من سیگاری هم هست . یه بار بخاطر یه نخ سیگار وینستون قرمز داشت فریب نگهبان شیفت شب رو میخورد ولی من جلوش رو گرفتم ، اینجا ماجرا غم انگیزه . میدونم که من و هم اتاقی هام تحت درمان ههستیم ولی خب کسایی مث نگهبان هیز و حرام زاده ی شیفت شب از ما بیشتر به درمان نیاز داره ولی اون آزاد و در نقش ادم سالم هست و از دست برقضا شده نگهبان تیمارستان و بخاطر کوچکترین خواسته های بچه های نوجوان و ضعیف ازشون سواستفاده میکنه ، میفهمی که چی میگم ؟
● اره - متوجه ی منظور شما میشم .

چرا میگی به من شما؟ من ازت کوچکترم و یه دیوانه . ولی تو نویسنده ای عاقل و آزاد پس چرا باج میدی بهم و میگی بهم : شما. من اسمم رضاست. رضا فهمیدی که؟

● اره ، متوجه ی حرف شما شدم . اقا رضا من به احدی توی عمرم باج ندادم حتی به روزگار و جبرش. چه برسه به کوچیکتر از خودم. ولی از نظرم شما محترمی. چون با همه فرق داری . شنیدم که روز تولد تمام پرستارها رو حفظی و روزشماری هات به دلخوشی رسیدن به تولد بعدی و نزدیک تر ین زادروز هست تا براشون یه شعر بگی . و بخونی . درسته؟
رضا اشکین شد چشماش و نخواست با جواب دادن و لب از لب گشودن بغض کهنه اش بشکنه و با سر جواب داد به مفهوم تایید و انگاری بخواد بیصدا و بی کلام گفته باشه ؛ آری
کمی تنهاش گذاشتم و تا حراست و نگهّبانی رفتم و از بیرون کمپوت گرفتم و طبق همون حرفایی که رضا گفته بود کمپوت رو داخل نگهّانی گرفتن و با بی احترامی و با شکل زشتی خالی کردن در لیوان کاغذی و مجدد برگشتم و یه پاکت سیگار وینستون قرمز گرفتم ‌تا هروقت خواست بتونه بده به اون هم اتاقیش که نوجوانه . و وقتی رسیدم دیدم ظاهرا انصاف و وجدان غایب هست در پرسنل نگهبانی و حراست تیمارستان چون لیوان کاغذی خالی بود .. از سر قیض هشت تا کمپوت گرفتم و با قلدری و جر و بحث بشکل پلمپ و باز نشده اوردم داخل و نگهبان حراست تا داخل کلیدور و قسمت پذیرش و ایستگاه پرستاران اومد تا جلوی منو بگیره و خب من هم که میدونم کسی بالاتر از قوانین نیست و من هم بجای کیوسک نگهبانی جلوی ورودی تیمارستان کمپوت ها رو تحویل سرپرستار شیفت دادم و نگهبان هم که خیت شده بود برگشت ، قرار شد هر بار یکی رو توی لیوان کاغذی بهش بدهند . بعدش هم رضا رو مشغول شستن و آب ریختن به چهره ی غمزده ی درون قاب آیینه دیواری دیدم .
واستادم تا شاید خودش بیاد سمتم . و اومد . پاکت سیگار رو دادم بهش . و گفت : من که سیگاری نیستم
● گفتم ؛ راست میگی ، یادم نبود.
کمی مکث کرد و گفت؛ خب ایراد نداره پس میشه بدیمش به اصغر . ولی بهتر تره بدیمش به خانم رسولی
● خانم رسولی کیه؟
اونا اون پرسنِل خدمات که بد اخلاق و قد بلنده ، چون اصغر ازش میترسه ، اگه اصغر پاکت سیگار رو ببینه ممکنه زیادی و الکی افراط کنه و بکشه ، اما اگه بدیم خانم رسولی بهترتره . چون میتونه روزی یکی دونه بهش بده .
( من بفکر فرو رفتم که این وسط واقعا دیوانه کیه؟ عاقل کدومه؟ چطور کسی با چنین قدرت تفکر و تجزیه تحلیل و موقعیت سنجی و بینش بالا و نکته سنجی در تیمارستان بستری هست ؟ )
کمی بعد من نگاهی به عقربه های ساعت انداختم و متوجه شدم از یکساعت تایم اجازه ی هم کلامی با یکی از بیماران بستری در تیمارستان شفا فقط یک ربع باقی مونده ، خانم دکتر اختری هم از دور بهم با اشاره مچ دستش رو نشون داد تا یاداوری کرده باشه که حواسم به تایم و زمان باشه.
فرصت کم بود و ارتباط گیری با رضا خوب پیش رفته بود و برخلاف چیزی که دکتر و پرستارها بهم گفته بودند رضا کاملا بهم اطمینان کرد و حالت موضع گیری و جبهه گیری خارج شد و حتی کنارم تکیه به نرده ها زده بود و پرسید ؛
خب چرا اینجایی؟ دوست دخترت اینجا پرستاره؟
● لبخندی زدم و بهش گفتم ؛ آقا رضا یه ربع شاید کمتر وقت دارم و از آشنایی باهات خوشحال شدم و اگر کاری داشته باشی و اژ دستم بر بیاد کوتاهی نمیکنم . دلم میخواد یک ربع برام حرف بزنی . از خودت . از همه . از روزگار و این کائنات و هرچی دلت میخواد . و اجازه بدی تا حرفات رو ضبط کنم تا بتونم بعد عینن بنویسم .
رضا نگاهی به دستگاه ضبط خبرنگاری انداخت و گفت ؛
پس باید برم روی تختم بشینم .
● هرجور راحتی .
از چی بگم ؟ خنده ام میگیره شاید هم گاهی گریه
● خب بخند گریه کن . راحت باش
لحظاتی بعد
● صدای آقا رضای گل و گلاب ۲۵ ساله و فوق دیپلم کامپیوتر از دانشگاه دولتی قزوین رو میشنویم تاریخ هفتم فروردین ۱۴۰۰
یک
دو
سه
برو.....
رضا بشکل پرتکرار و وسواسگونه ای با انگشت اشاره اش به ابرویش دست میکشید و سپس انگشتش را تر میکرد و کار را تکرار و نگاهش به نقطه ی نامعلومی از کاشی های اتاق خیره و مات و مبهم عمیق در فکر کمی سکوت کش امد و سی ثانیه گذشت و او لب به سخن گفتن گشود و اینگونه گفت ؛

 

 

_ ورسی ... متن ترانه _ چیدمان واژگان _
زمانی شاعران شب زنده دار در عهد باده و باده نشینان تکیه به تنهایی خود و سوز عشقی رفته بر باد میزدند و داروی دردشان می بود جام و شراب و خب طبیعتا در اشعارشان بطور چشمگیری از شراب و مه ناب و جام و پیمانه و عالم مستی میتوان یافت و خواند .
زمانی گذشت و شعر در شاهنامه خلاصه میشد و حافظ و فردوسی طوسی و خیآم و سعدی ، و چندین کتاب خاص مانند دیوان حافظ ، روایت های شاهنامه ، گلستان و بوستان سعدی ، و اشعاری که عطر کشمش و شراب میدادند و خردمندانه به عالم عرفان سلوک داشتند و به عرش کبریا و چیستی راز آفرینش و الهیات پل میزدند و تجسم خیام با بطری شرابی در دست ......
قرن ها گذشت
پادشاهان امدند و رفتند فتحعلی شاه نقره داغ های عهد نامه های ترکمنچای و گلستان و تجزیه ی بخش هایی از سر بی کفایتی حاکمان و هزار و یک رنگ امدند و کشتند بردند خوردند قارت کردند و رفتند و گهگآهی نیز اشخاصی غیور شیردل و نجیب زادگانی به پا خواستند یا سواره بر تخت قدرت یا بلکه پیاده و دست خالی ، از خود خدمات و یادگار هایی بر جای گذاشتند و خب همه زمان همچون اکنون زندگانی هزار رنگ بود بد و خوب بی ریاح و یا هیله گر
حسود یا آزادمرد و زیبا مهربان پرعشق و منزجر کننده و نفرت انگیز و زشت همگی در هم بودند هرگز بد و یا خوب مطلق نبوده و نخواهد بود ، افراد و صاحبان قدرت یا که عامه ی مردم را نمیتوان بواسطه ی یک سری اعمال خاص در زمانی خاص به سیاهی و یا سفیدی کارنامه خلاصه کرد بلکه همگان در بازه ی عمر از خود طیفی رنگارنگ و متنوع از کیفیت اعمال برجای میگذارند ، بگذریم.....
شعر به شاعران صده ی اخیر رسید و گاه کسی مشروب در گلویش گیر کرد و خفه شد و دفترش پر از طنز های آهنگین با امضای ایرج میرزا شد و گاه امدند و بر طبل قدیم کوفتند و رفتند و شاید هم کمی بر عمق و طول و عرض غالب های قصیده غزل رباعی و دوبیتی و غیره افزودند و رفتند ، گاه کفر گفتند گاه ستایش و حمد کردند گاه از عشق ناب به خالق سرودند و گاه از عشق به مخلوقی زمینی و فانی و هجر عاشقان و مجنون های زمانه و شیرین های هپلی و یلخی با عقلی تاب دار و کم و خسرو های دسیسه گر و فرهاد های کوه کن و.....
قاجار و قبلش و بعدش را در کتاب تاریخی چپاندن و در زنگ دوم روز چهارشنبه های زوج در سر کلاس به ما دیکته کردند که امیر کبیر و خدماتش و رحماتش و دوش حمام فین کاشان و رگی که زده شد و خونی که شته زد بر کاشی های بخار زده و بعدها ما از درس فارغ شدیم و در عمل دریافتیم سرجمع میتوان گفت اخرین پادشاهان قاجار درگیر کمر به پایین بودند و خوشگذرانی وظیفه ی اصلی و الهی انان فرض شده بود و ناصرالدین شاه هم که اگر درگیر حرمسرا نبود در عوض چمدان به دست و محتاج دریافت وام های حیله گرانه از سوی بانک های بریتانیایی برای تآمین هزینه های سفر های خارجه بود .
مشروطه و کمی هم سیاست و مذهب و روحانیون متفاوت و محبوب با سری نترس همچون مدرس ها و کاشانی ها و کرمانی ها و سایر بستگان...... و جنگ خاله زنک بازی با سران قدرت و غیره و رواج تجارت بین عامه و تمدن های متولد شده ای که تازه روی پا ایستاده بودند و قدم های اول و محتاج دمپایی و کفش های جغ جغه ای برای راه افتادن و پیشرفتن .
گذشت و گذشت ، جنگ شد اولی اومد قحطی اومد نسل کشی شد بریتانیا تمام کشتیرانی رو در خدمت جنگ گرفته بودن و هیچ غلاتی نمیرسید و از دست برقضا خشکسالی پشت بد بیاری و مرگ و میر و بعد کمی ارامش مردد و سکوت پیش از طوفان و انقلاب سفید و مصدق و ملی شدن صنعت نفت و کودتای کثیف مرداد ماه توسط امریکا و مردمانی باد به پرچم و صبح مرده باد ظهر زنده باد و غیره....
کله پای مصدق و بازگرداندن رضا قلدر
از حق نگذریم خدمات پدرانه ی طرف واسه خاک وطن ، از رخت لباس تن تا جاده کشی های وطن و خون دل خوردن های طفلکی .
یه سرباز قزاق خانه بود خب خداییش هزاران برابر وجودش خدمت کرد و خب گاه توی شمال زمین بی صاجب صحاب شد یا که رامسر و زمین های صاحبدار رو بیصاحب کرد و مالک شد و خب امنیت در بیراهه ها و جنگ با سارقان بیابانگرد و سفرش به عثمآنی و تماشای پیشرفت و حرفهای اتاترک و بازگشت به وطن و دستور کشف حجاب .
تا هیتلر دیوانه توی سلول زندان کتابش رو تموم کرد با اسم جنگ من
ازاد شد به قدرت رسید و واقعآ جنگ قرن رو اغاز کرد
ایران بی طرفه
ولی این حرفا ملاک نیس شاه کله پا و تبعید جزیره موریس و پسرش بر تاج و تخت و بریتانیای بیشرف و سایر بستگانش ....
جنگ جنگ بنگ بنگ
شکست هبتلر و برلین دو نیمه شد و دیوار وسطش
بعد اروم اروم بارون بارید برکت رسید پیشرفت اومد
جمعیت زیاد و آثار و عواقب اصلاحات عرضی بعد چندین سال و روستایی های به شهر امده و شاکی از زمانه از فاصله های طبقاتی و غیره
نیما شعر گفت همه خندیدن
شعر هشت نبود ولی نو ۹ اومد
جا گرفت پذیرفته شد قد کشید
ترویج یافت
تشویق شد
.......
سهراب از طبیعت سرود و گاو را ول نکنید
یک سری ادیب اومدن و نویسنده های جدید از میراث صد سال پیش و جنس هدایت و صداقت ها و گفتند حکایت ها
بانو های شاعر و فروغ پروین های ااعتصامی و سیمین بهبهانی ها دانشور ها و سایر بستگان.....
صلوات واسه از دنیا رفتگان ....
شعر رنگ پس داد سپید شد
موج زد نو شد

شاه کله پا شد
ان قلاب تیز بود و به عمامه ی روحانیون پاکی مث طالقانی گیر کرد
طالقانی در مجلس روی زمین نشست تا بخواد تا ابد  توی دلها  جاودانه و متفاوت و محترم  باقی  بمونه ....  *¹ (پینویس۱) 
انقلاب فرزندانش رو یکی پس از دیگری قورت داد و خورد
هنوزم توی آین سرزمین از شاهنامه و گلستان بوستان سعدی حافظ و دیوان و فردوسی و خیام سخن به میان میاد ولی شاعرین چند گروه شدن
یه عده قر داشتن توی کمر و ترانه سرا شده بودن طی چند دهه های اخیر
یه عده موج نو یا سپید یا که نو و نیمایی و یهو شعر پارسی دچار سرگشتگی شد
نسل های جدید و اواخر دهه های اخر صده ی اخیر یعنی هفتاد هشتاد و شصت گفتن و نوشتن از خودشون آز مردمشون از خیابون و آدما
اونا رابط خیابون شدن با گوش مردم
اونا رپ خوندن دیگه پاپ کهنه شد
هیپ هاپ اومد گرافیتی
تکنوزیت و دیگه برک قدیمی شد
ار ان بی RNB اومد رپ اومد
شاعرای نسل جدید تکس ورسی نوشتن
متن واسه رپ نوشتن
خب رپ مث رقص که نیست
هرکسی نمیتونه
هرکی شلوار بکی بپوشه که نمیخونه
و یکی شد ال
یکی شد بل
یکی هم جیمبل
یعنی یکی .. آهنگساز یکی شد تنظیم کننده
بغلی بفکر نوشتن تکست رپ لیرکس lyrcks و استودیو ضبط صدا و ترک و البوم و موسیقی و بیت و سایر بستگان...

منم مدرک دانشگاه  و  ال  اس  دی  

  دوستای  گنگ  و رپر های  اول  فارس 

مهمانی های  خفن 

قرص های  دلفین بنفش   و  x 

اسید    شیشه   و  متاامفی تامین  و  حشیش و بنگ و مواد  و  گل  گراس   و  سایر بستگانش .....

یهو  رفتم  عرش      مینوشتم  و  میخوندن  بزرگای رپ فارس  ازم

کلی سینگل ترک های  تاپ فایو    توی   تاریخچه ی رپ های مفهومی  وطن  رو  یادگار از  اینجانب و این جسم و  تن  دارم .    

تن که  جلوت نشسته و داره حرف میزنه   تا ضبط کنی  و بنویسی و  بخونن  هم وطنام .  

من همه رو دوست دارم    حتی  خدا  رو  که  نمیاد  اینورا   و  قهره  باهام ...

تو  اگه دیدی   بهش  برسون سلام  و بگو  رضا پیغام داده  که  مرسی  فهمیدم صدامو شنفتی   چون دیشب که جلوی اصغری رو گرفتم تا  فریب نگهبان هیز رو نخوره     با خودم گفتم  کاش یکی بیاد  یه  پاکت سیگار وینستون قرمز مجانی بهم بده  تا من بدمش به خانم رسولی و اونم هربار یه نخ بهش بده . 

و خب  انگاری میشنوی صدامو        حاضری ناظری      کوچیکتم به مولا 

فلج مرامتم .    ولی انگار  فقط نصف حرفام رو شنیدی   چون  چند تا کمپوت هم  ازت خواسته بودم  اوستا کریم .....   همین و بس ....

      

وقت تمام  و  پایان صدای ضبط شده  در  این لحظه ....




 

پیوست  و  و  پینویس ؛ 

درود و کلی  ارزوی  پاک و خوشگل واسه همه ی مخاطبین کانون نویسندگا ن  ایران در  بارباریابافن  آلمان

   دوستان من بیش از ده بار این وویس یک ربعی رو  گوش دادم   ، البته از سر علاقه   بلکه  میبایست تبدیل به متن میکردمش .   سرجمع  بنظرم آقا رضای ما  قصد داشت  در پستوی  حرفهای پسو پیش و گاه اشتباه و اکثرا  صحیح    برامون  از  شجره و  پیشینه ی   هنری  بگه که  خودش رو  در اون هنر   یک  هنرمند  میشماره .    و  از  تاریخچه ی  شاعران  و  سرایش  شعر  شروع کرد  و گاه  قاطی با  گذر زمان  شد   گاه  با  سیاست و  غیره   ....  ولی  تمام سعی خودش رو  میکرد که  برامون  تصویری  ذهنی  از  تصوراتش   ترسیم  کنه .   و  پله پله  مراحل  سرایش اشعار شاعرانه  در  قالب و  وزن و سبک های  مرسوم  رو  گاهی  لابه لای حرفاش  عنوان میکرد  و سپس با گذر زمان  پیش می اومد  و  چون خب  در   آسایش و آرامش  بسر  نمیبرد و  خاطرش پریشان  و  آزرده حال  از  زندگیش  بود   کمی  بی رمق  حرف میزد .   و   تصاویر ذهنی خودش رو از تاریخ و هرآنچه میدانست رو به زبان میاورد  تا  برسه  به  زمانی که   رپ  و   سرایش   لیرکس    و  تکست و  ورسی    پدید  اومد  در دهه های  اخیر .   

اون بنحوی  تصویری  جهان شمول  و البته  مقداری  بی نظم و کلی  و  باورهای خودش رو   به  زبان  اورد  و  شاید  خیلی از جملاتش  براتون  بی معنا  بود  ولی  من  میتونم بابت  تک تکشون  حدس بزنم  که  منظورش چی بوده.   مثلا  وقتی  آیت الله  خمینی  از جناب طالقانی  درخواست کردن که برای رسمیت بخشیدن به  شورای مجلس اسلامی  یه توک پا  تشریف ببرن و مجلس   حضور پیدا کنند     جناب  طالقانی ابتدا  نپذیرفتن و پاسخشون این بود ؛   ما  انقلاب نکردیم که خودمون  حاکم بشیم  بلکه  ما  روحانی  هستیم   نه  سیاستمدار 

ولی سپس  با اصرار و تماس  پسر بزرگ آیت الله  خمینی  و  .....    ایشان با بی میلی پذیرفتن  و وقتی  رفتن داخل  مجلس  قوه ی  مقننه   یعنی مجلس شورای اسِلامی  ، مثل  اسفند  روی  اتش  بودند  و سراسر  ناراضی .   و نهایتن اقدام  عجیب و  جاودانه ای  انجام دادند  که  گویای  موضع و   دیدگاه  ایشان  بود     و  بنحوی  از  هزاران  فحش با زبان دیپلماسی   قوی  تر  بود   اگر  معنا و مفهومش رو  شخص مورد نظر  میفهمید.   ایشان  یعنی  پدر طالقانی  بلند شدند  و رفتند  ته  سالن مجلس  و   برخلاف  تمامی  نمایندگانی که  عصا قورت داده  بودند      و   تشنه ی  قدرت  بودند          عمل کرده  و   روی زمین  و  بین راهروی  بین صندلی ها  به تنهایی  نشستند  .   تا  اعتراض و  بی میلی خودشون رو  از  کسب  جا  و مقام و قدرت  و  دخالت در سیاست  به این نحو  اعلام کرده باشند .    تنها جمله ی ایشان در مدت حضورشان این بود ؛ یه اشتباهی ظاهرا  رخ داده   چون  قرار نبود  ما  روی صندلی  قدرت  بشینیم .  ما باید درون حوزه علمیه و مساجد  تبلیغ  مذهب کنیم   نه اینکه  دین و مذهب  رو  با ورود خودمون به عرصه ی سیاست     از  محبوبیت  بیندازیم  و  خدای ناکرده  امت  و هم وطنان از  مذهب  زده بشوند   و تمام  کمو کاستی ها  و  بدیها  و  نیمرخ  زشت سیاست  و  سیاستمدار  رو   به  حساب دین  اسلام  بنویسند .... 

رضا بطور  اجمالی و  گذرا  گفته بود لای حرفاش  که      پدر طالقانی روی زمین نشست  تا توی قلب ها تا ابد محبوب  بمونه. 

   این یک نمونه از  تفسیر   جملات  کوتاه و بی ربط  رضا  بود  که  بعنوان ذکر مثال  گفته شد .     همین و بس.  


      لیرکس  Liyrc  ورسی   از   :   Rezza      
چشا رو به اَبراس توی ♫!♭● عمقم خود غواص
نوک پا سر بالا دست باز سلامتی هر کسی تنهاست
دنبال اسم در کردن ♫!♭● لا دخیاس یارو
کار خفنش اینه دیشب توی پاسگاه بود
میگن شایع داره ♫!♭● تو صداش دارو
ارادت یه شهر باهامه چراغ خاموش
نه عکس تو بنز ♫!♭● داره حاجیت
نه اگه جایی یه گنده ای باشه لای پاشیم
شناس شهر نیستم ♫!♭● با پلاک وارداتی
صدام معروفه عین صدای آژیر
یه سری کی وقت ♫!♭● کردن لاشی شن انقد
کی وقت کردن استاد نقاشی شن انقد
حاجی ملت خبر ♫!♭● دارن اَ تایم شاشیدنتم
اما من رو اَ م و مرام خاکی منشم
رفیقیم با این ♫!♭● بیک رو میز
یه مرد غیر معمولی دارم زیر بولیز
هر اَ چند گاه ♫!♭● میفتم گیر پلیس و
میاد دم در خونه فیش توبیخ
تنها راهش این ♫!♭● بود بشم مث همه
بگم هی چشم و یه بله یه پیه ی کره
اما سایز احترام ♫!♭● من منطق منه
آزاد هر کدوم شما هر حرفی بزنه
اما ببین می ارزه ♫!♭● بازنشسته شین

یه کاری کنم توو جوونی شکسته شین
میخوای نگات کنم بیا ♫!♭● پیشم بشین بغل دست شیر
چشا رو به اَبراس هر هفت چاکراه من باز
توی عمقم خود غواص ♫!♭● رسیدم به یه حال طناز

پر رو قرنیه مشکی قلدر چارشونه کشتی !♫!
گاز میدم زیگزاگی عشقی !♫
 

 

چِشا رو به اَبراس ..♫♪♪
تووی عمقم خود غواص

نوکِ پا سر بالا دست باز ..♫♪♪
سلامتی هر کسی تنهاست
پُر رو قرنیه مشکی قُلدُر چارشونه کِشتی

گاز میدم زیگزاگی عشقی ..♫♪♪

کاش بزنه سیل بیاد به قولِ مهراد

تا دیگه ننه ای مث تو رو نتونه بزاد ..♫♪♪

تا دیگه مث تو در نیاد از جوجه کِشا

یه توویِ توو خالی داری یه روکش باش ..♫♪♪

شما فقط وقتِ آدمو میگیرین

میگین اما هیشکی نمیشنوه چی میگین ..♫♪♪

چون تحویلت نمی گیرم بَدَمو میگی

اما می دونم میریزه منو میبینی ..♫♪♪

ریمیکس پر رو قرنیه مشکی قلدر چارشونه کشتی شایع و هیدن

من موشکام مریخ میشینن

این  صورتیام تِتریس میچینن ..♫♪♪

اینا قَر و قاطی انقد زدن ..♫♪♪

تَوهُم شدن خودشونو اِلویس (الویس پرسلی) میبینن

اینا صداهاشون لالایی برا گوشه

نازک و لطیفِ عینِهو گوگوشه ..♫♪♪

شبا نیستن وایمیسن طلوع شه

 ندارن اینا مرغاشون خروسه ..♫♪♪

پُر رو قرنیه مشکی قُلدُر چارشونه کِشتی

گاز میدم زیگزاگی عشقی ..

چشا رو به ابراس تووی عمقم خود غواص !♩♪..

نوک پا سر بالا دست باز سلامتی هر کسی تنهاست !♩♪..

دنبال اسم در کردن لا دخیاس یارو کار خفنش اینه دیشب تووی پاسگاه بود !♩♪..

میگن شایع داره توو صداش دارو ارادت یه شهر باهامه چراغ خاموش !♩♪..

نه عکس تو بنز داره حاجیت نه اگه جایی یه گنده ای باشه لای پاشیم

شناس شهر نیستم با پلاک وارداتی صدام معروفه عین صدای آژیر !♩♪..

یه سری کی وقت کردن لا… شن انقد کی وقت کردن استاد نقاشی شن انقد !♩♪..

حاجی ملت خبر دارن ا تایم شا یدنتم اما من روو ام و مرام خاکی منشم !♩♪..

رفیقیم با این بیک رو میز یه مرد غیر معمولی دارم زیر بولیز !♩♪..

هرز ا چند گاه میفتم گیر پلیس و میاد دم در خونه فیش توبیخ !♩♪..

تنها راهش این بود بشم مث همه بگم هی چشم و یه بله یه پپه ی کره !♩♪..

اما سایز احترام من منطق منه آزاد هر کدوم شما هر حرفی بزنه

اما ببین می ارزه بازنشسته شین یه کاری کنم توو جوونی شکسته شین !♩♪..

میخوای نگات کنم بیا پیشم بشین بغل دست شیر !♩♪..

چشا رو به اَبراس هر هفت چاکراه من باز !♩♪..

تووی عمقم خود غواص رسیدم به یه حال طناز !♩♪..

نوک پا سر بالا دست باز سلامتی هر کسی تنهاست !♩♪..

منتظرم تا فقط سیل بیاد بارون کاش بزنه سیل بیاد آمین !♩♪..

پر رو قرنیه مشکی قلدر چارشونه کشتی گاز میدم زیگزاگی عشقی !♩♪..

مونت کریستو (Monte-Cristo) جی زی (Jay-Z) !♩♪..

قفلم بختک اخبار هشتگ اخلاق خاصه و هرسی !♩♪..

قدم و لجباز سرسی نرمه بالشتم پشمک صبح شد املت و سنگک !♩♪..

تعارف ندارم مرسی کک دوس ندارم پپسی !♩♪..

مو بلند هیکل تارزان دنبال شرم و داستان !♩♪..

لات نیستم ولی هفت خط شهر رو هواس با یه فندک !♩♪..

من موشکام مریخ میشینن این دو* صورتیام تتریس میچینن

اینا قر و قاطی انقد زدن

توهم شدن خودشونو الویس (الویس پرسلی)میبینن !♩♪..

اینا صداهاشون لالایی برا گوشه نازک و لطیف عینهو گوگوشه

شبا نیستن وایمیسن طلوع شه ت…م ندارن اینا مرغاشون خروسه !♩♪..

چشا رو به ابراس هر هفت چاکراه من باز !♩♪..

تووی عمقم خود غواص رسیدم به یه حال طناز !♩♪..

نوک پا سر بالا دست باز سلامتی هر کسی تنهاست !♩♪..

کاش بزنه سیل بیاد به قول مهراد تا دیگه ننه ای مث تو رو نتونه بزاد !♩♪..

تا دیگه مث تو در نیاد از جوجه کشا یه تووی توو خالی داری یه روکش باش !♩♪..

شما فقط وقتِ آدمو میگیرین میگین اما هیشکی نمیشنوه چی میگین !♩♪..

چون تحویلت نمی گیرم بدمو میگی اما می دونم پشمات میریزه منو میبینی !♩♪..

طبیعت ما جداس از هم مرد !♩♪..

نمیتونم و نمیشه نیست توو عادتم من یه مهارت عجیب دارم توو بازی کردن و !♩♪..

باج نمیتونه بگیره هیچ خدایی ا من ندیدیمتون لا خبرای مهم !♩♪..

اسم ما روو تیتر خبرا میخوره !♩♪..

ما جلوتیم اگه میبینی ضربانت تنده هر چی دشمن داریم طرفدار کلش !♩♪..

کاش هیشکی دخالت نمیکرد پترس نمی شد تووش انگشت نمیکرد

مشعل بالا دهقان نمیشد !♩♪..

لاشخور نبود چپ و راست تووش نمیکرد منتظرم سیل بشه یه دفعه !♩♪..

گرداب بکشه گردباد ببره !♩♪..

جر بخوره زمین زلزله بزنه قورتش نده زیر دندون بجوه !♩♪..

موج ببره این دنبه ها رو پنجشنبه و دور دور جمعه ها رو !♩♪..

این میمونا رو توو این مهمونیا همه آمپولی دفتر نقاشیا رو گو بگیره این بی غیرتا رو !♩♪..

که واسه نقد حاضرن پشتک بزنن گل بگیره این هولای عشق به حواشی !♩♪..

همه این دلقکای مجازی

نظرات (۵)

  • Masih moradjani
  • من شین براری میخونم . و وقتی چنین چیزای زیر خاکی پیدا میکنم  تا  یک هفته خوشحالم  و  هفتاد مرتبه مرور میکنم  و حدی نکته پیدا میکنم که خود  شین  عمرن  فکرش رو نمیکنه . 

    نمونه اش :    هفت فروردین پس رشت بودی و رفته بودی دنبال دوستت که پرستار یا دکتر  هست توی  اون بیمارستان .  اگر زمانی این پیام رو خوندی  تورو خدا جواب بده ‌   و  بگو که  درست گفتم یا نه 

     

    در ضمن  اختری  کیه؟  مشکوک میزنی که کلک   ...🤩😍😘

    پاسخ:
       نکته سنج و زیرکانه بود خخخ😚
  • ملیکا موحد
  • اقا شهروز اگه  زمانی این صفحه اومدی  جواب دوست بالایی رو بده  مرسی 

  • ملیکا موحد
  • اقا شهروز اگه  زمانی این صفحه اومدی  جواب دوست بالایی رو بده  مرسی 

    پاسخ:
       اگر....
  • تقی زاده پرسنل درمانگاه شفا و مدافع سلامت
  •   سلام علیکم   

      تشکر و قدردان  شخصی که این گزارش رو از درمانگاه شفا تهیه کرد هستیم.    

      به گمانم آقای براری  بوده باشند.     جناب براری  از صداقت و قلم صریح و سرخ شما  سپاسگذارم.  

    کاش به مبحث انحرافات احتمالی یکی از کارکنان بخش نگهبانی بشکلی  مشخص تر اشاره میکردید  تا مبادا سو تفاهم بشه‌ . سه تا کشیک شب داریم   و ممکنه  در حق دو شخص نامرتبط  ظلم بشه  و  اشتباهن  انگشت اتهام به سمتشون نشانه بره .  

    در کل  ممنون از شما  و همچنین خانم اختری که یکی از بهترین و غمخوار ترین ها هستند . 

    پاسخ:
    لطفا درون  وبلاگ اقای براری  ذکر کنید مراتب  سپاس گذاری و قدر دانی تون رو
  • نویسندگی خلاق
  • مطلبش  عالی  بود 

      دست مریزاد

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی