جایزه ادبی مهرگان یا جایزه مهرگان ادب جایزه ایست ادبی که همه ساله در مهرماه برگزار میشود. مهرگان تنها جایزه غیردولتی است که در حوزه محیط زیست و علم نیز جایزه اهدا میکند.[۱]
سرباز اوکراینی که فارسی حرف زدن را کمی بلد است .
روحت شاد و یادت گرامی . کاش تا بودی بیشتر توجه میکردند به شما . چطور میشود یک فرد موفق و مرفه و مشهور و محبوب انقدر افسرده و ناامید و ناراضی باشد که اقدام به خودکشی کند؟ ما از بس غرق سختی ها شده ایم که به بهداشت روانی و سلامت روحی خود توجهی نمیکنیم. و این امر سبب آسیب های سختی میشود و در مرور زمان گریبان گیرمان میشود و در یک دست انداز روحی و چالش عاطفی و یا یک بازی جدید از بازیهای روزگار و به وقت تنگنا و سختی به سراغمان آمده و میزان یاس و ناامیدی را چندین برابر میکند و سبب وقوع تبعات منفی میشود. بنده هیچ قضاوتی در قبال مرحوم نمیکنم روحت شاد بانو . کاش فرزندی داشتی . ولی خب از واجبات داشتن فرزند در ایران داشتن همسر است . شما فقط دوست داشتید صاحب فرزند باشید ولی پس چرا مجرد؟ خب سخت است کشف دلیل شما برای چنین اقدامی . ایران در غمتان اندوهگین شد . روحت قرین رحمت .. شین براری .
درود و عرض ادب و احترام .
دایسایوفسکی
یکی بود و دیگری نبود....
گلچین متن طولانی غمگین
با این تست روانشناسی میزان افسردگی خود را بسنجید
۵+۱ شعر زیبا و دلنشین درباره زندگی از شاعران معروف جهان
نازخاتون دقمرگ شد! | شبکه اجتماعی کتاب
باران وحشی میبارد
انتقام سرد
Una storia d'amore Il ragazzo era stanco. Il ragazzo non era
رضا بهروزی جشنواره قدر Hamboodah.com
من هفته
از انسان بودن خسته شده ام.
همسایه دیوار به دیوار من، مجری یکی از شبکه های تلویزیونی است. هر شب ساعت نُه می توانم از شبکه پنج جویای احوالش باشم. یک مرد چاق با چشمان از حدقه بیرون زده و نگاهی شبیه مردهای همجنس باز. البته در تلویزیون کمی خوشکلتر است. همسایه طبقه پایینی یک خانم مجرد است که تازه به این ساختمان نقل مکان کرده. این خانم را تابحال ندیده ام اما گمان می کنم احتمالا از آن خانم های باکلاس و شیک پوش امروزیست. شاید گزینه جدیدم برای ازدواج باشد، نمی دانم!
با کمک گوشی پزشکی و به لطف سازنده این ساختمان به راحتی می توانم ساعت ها خودم را با گوش دادن به حرف های روزمره همسایه ها سرگرم کنم. همسایه کناری ام، همان مرد مجری به تازگی یک تابلو گران قیمت خریده، از آن تابلوهایی که مرد های لخت رویش نقاشی شده اند. تابلوهای خانه مجری را اتفاقی وقتی درِ خانه اش باز بود دیدم. همه شان مرد های لخت بودند. اگر مجری همجنس باز نیست پس چه علاقه ای به نقاشی های مردان لخت دارد؟!
دیروز با زنش سر مهمانی رفتن دعوایش شده بود. داشتم تصور می کردم با آن چشم های درشتش وقتی سر آدم داد و فریاد می کند چقدر باید ترسناک باشد. چند روز پیش یک آبسردکن خریده بودند و سر محل نصبش با همسرش به توافق نمی رسیدند.
همسایه طبقه بالایی اما زیاد ماجرای خوشی برای تعریف کردن ندارد. اگر گوشی را به سقف بچسبانم اکثر اوقات صدای چرخیدن چرخ ویلچر را می شنوم و گاهی اوقات صدای غر غر کردن پیرزن هنگام قرار دادن لگن زیر پای پیرمرد. با آمدن همسایه طبقه پایینی می توانم گوشی را به کف ساختمان خودم یعنی سقف همسایه طبقه زیرین بچسبانم و صدای راه رفتنش را نیز بشنوم. زیاد صحبت نمی کند. موقع راه رفتن صدای تق تق کفش پاشنه بلندش را می توانم بشنوم. امروز مانند قدیم برایش یک نامه می نویسم. شاید اینگونه راحت تر بتوانم دلش را ببرم. یک نامه می نویسم و آن را روی بالکنش پرت می کنم. صبح که به گل هایش آب می دهد قطعا نامه را را هم می بیند.
صدای دعوای همسایه کناری حواسم را پرت می کند. صدای داد و قال و شکستن ظرف و ظروف مثل فیلم ها. بیچاره مجری امشب باید با سر شکسته یا مثلا چشم کبود اخبار بگوید. زن مجری قهر می کند، در را می کوبد و می رود. حتما می رود خانه مادرش، یا شاید هم می رود یک هتل پنج ستاره. الان می توانم قیافه مجری را تصور کنم. چشمان قلمبه اش قلمبه تر شده و به تابلوی جدیدش خیره شده.
خودکار را بر می دارم و نامه را می نویسم: «اسم من سیامک است، همسایه شما. من به تازگی متوجه شده ام که شما تنها زندگی می کنید. اگر دوست داشته باشید می خواهم شما را از تنهایی در بیاورم. من به شما وفادار می مانم.» نامه را موشک می کنم و پرتاب می کنم. موشک کاغذی بر می گردد و به سمت بالکن مرد مجری می رود. در نامه چه چیزهایی نوشته بودم؟ درست خاطرم نیست. خدا کند مجری نامه را نخواند، ای کاش در نامه نوشته باشم برسد به دست خانم طبقه پایین... صدای زنگ خانه.....
از چشمی درب نگاه میکنم، مرد چاق همسآیه با برق نگاه معناداری پشت درب ایستاده و
چهره مشتاق و لبخند پلیدی بر لب دارد، دستانش را به هم میمالد و با شلوارک و یک بالشت زیر بغل امده........
چوک ۱۳۰ رایگان مجله ادبی دریافت
عنوان: ماهنامع چوک با اثری از شین براری نسخع ۱۳۰
حجم: 10.8 مگابایت
توضیحات: ،شتروز براری صیقلانی
گزارش گروه چهره ها رکنا، جوانه دلشاد بازیگر نام آشنای سینما و تلویزیون ایران که این رزوها برای تفریح به دریاچه مهارلو سفرکرده است فیلم کوتاهی را ازخودش منتشرکرد.
لینگ و آدرس ودانلود مجله وداستان و کتاب و وبلاگ
فایل کامل رمان سفر در زمان عاشقی بشکل های pdf و apk و epub اشتراک گذاشتم به ادامه مطلب بروید....
فایل کامل رمان دون جوانی رو در قالب pdf و دو فرمت دیگر بازنشر کردم. به ادامه اش بروید.